با تو سخن مي گويم

اي آمده از عمق آزادي

نوشيده درد ماتم

لبخند بر لب تركمان گفتي

در واپسين دقايق بي باوري

همرنگ چشمانت بودم

كاش آن را نمي بستي

سيب سرخ در دستانت فشردي

با نگاهت وداعش كردي

نه ! نمي تواني نباشي

تو همين جايي

همين نزديكيها كنار  سايه هاي ما

من احساست مي كنم

باورت مي كنم

اي غرور من

اي پدر !