شازده
: شازده چرا هیچ کلاغی به خونه اش نمی رسه ؟
چه حرفهائی ؟ تو قوطی هیچ عطاری پیدا نمیشه ! شازده پرحرفی می کرد تازه نطق زندگیش باز شده بود تا بعد که نطقش بسته بشه وقت بود برای دعوا سر وراجی .ُ
: خرش که از پل بگذره میشی عین کرباس ! الان که حریری براش ناز کن !
ناز كردن بلد نبودم ! نكنه شازده بره سراغ يه... نه شازده از اوناش نبود. تا ناز مي كردم دستشو مي ذاشت رو قلبش و مي گفت : آي قلبم درد مي كنه !
تا برسيم به خونه خيلي مونده ! شازده ٬ دستمو بگير اين طوري بهتره با هم مي رسيم !
داريم ميريم راهيه كه خيلي ها رفتن و مي دونم تكراريه ! خيلي ها هم تا رسيدن گفتن چرا داري يه راه تكراري رو ميري . ولي مي خوايم تكراري نباشيم . دستمو دادم به شازده ، شازده هم دستاشو داد به من ، شايد يه راهي رو رفتيم كه ردپائي توش نباشه !
مشی و مشیانه اولین جفت زمینی هستند که درواقع گیاهی هستند که از زمین روییده شده اند و اندامهای فوقانی شان از یکدیگر منفک است. اولین فرزند آنها چنان به مذاقشان خوش آمد که آن را خوردند و از آن پس خداوند بوسه را به جای خوردن آفرید. بوسه، نمادی از خوردن است و نشانه اولین عشق زمینی.