مترو

آدم باید تچلیفشو تو زندگیش معلوم کنو ! این برای خودش ضرره تو بگو پولشو بده بهت برو واسه خودش انجشتر بخر ! نمی خوای برو مانتو بخر ! اصلا" هر چی ! ضرره جوونه ! گناه داری !

: بله درست می فرمائید.

نه دیجه ! شوما خودش فچر چن چقدر ضرره برا خودش برای بچه اش!

: بله من اصلا" خودمم حساسیت دارم !

آی بار یکنا از در که اومد تو الچی سرفه کن بگو می بینمت حالم بهم موخوره ! بذار سیجارشو ترچ چنه !

: بله !

خودش چرا موهاش بیرونه ؟! حجابتو حفظ کنو مرده ! به گیرتش برموخوره ! خودش هم فردا تو آتیش جهندم موسوزی ! من نمگما ائمه اطهار مگن !

: بله چشم !

اینها گفتگوی جالبی بود که در فاصله یک ایستگاه مترو به گوشم رسید. به مکالمه بعدی توجه کنید :

: جایی فالگیر سراغ نداری؟

: تو خجالت نمی کشی باز می خوای بری سراغ فالگیر ! عوض این که به فالگیرا اقتدا کنی به ائمه اطهار اقتدا کن !

نتیجه گیری اخلاقی : فکر کنم اون روز ائمه اطهار دور من می گشتند تا هر جوری هست حضورشون رو بهم بگن یا نه این دختره با اون خانم بالاییه فامیل بودن   

خواستگاری

مژده دوستم دیشب برای برادرشوهرش رفتند خواستگاری ، پدر شوهر مژده تا نشست گفت : اي بابا من نمي دونم اين همه اسم گل و بلبل و اين اسم شهدا رو چرا براي كوچه ها انتخاب كردن؟! البته شهدا دستشون درد نكنه زحمت كشيدن بالاخره ... شوهر مژده دم گوش پدره ميگه : بابا اين كوچه به اسم عموي شهيد عروس خانومه .!  پدرشوهره خودشو جمع و جور مي كنه : البته بايد اين كارو بكنن شهدا خيلي مطهرن !

در همين حين چشم مژده مي افته به شلوار شوهرش كه اي دل غافل ! نه كه پاره باشه باز شده بود و از بس كه دوست من هنرمنده با نخ مشكي وصله اش زده بود. مژده هم به قول خودش سياست به خرج ميده و با چشم و ابرو ميخواد به شوهرش بفهمونه خودشو جمع كنه و از اون جائي كه شوهر مژده برعكس خودش خيلي بي سياسته بلند داد ميزنه : مژده چرا اين جوري نگام مي كني ؟ پدرشوهر عزيز براي اين كه كسي نفهمه كارو خرابتر مي كنه و با صداي بلندتر ميگه : حامد! يه لارنگي واسه ام پوست بگير !

من فكر مي كنم اون دختر نه تنها با برادر شوهر مژده ازدواج نمي كنه بلكه تصميم گرفته تا آخر عمرش ازدواج نكنه !

 

خيل شهامت مي خواد كه به كسي بگي تو اشتباه مي كني ! شايد همون آدمي كه چنين ادعايي رو داره بعد از سالها خودش به همون نتيجه اشتباه برسه ! و بفهمه كه اصلا" اشتباهي در كار نبوده ! به نظرم نصيحت كردن خيلي بيخوده چون انقدر مسائل اطرافمون نسبيه كه هر چيزي توي هر شكل و اندازه اي بايد تجربه بشه و بايد اتفاق بيافته ! كاري رو كه فكر مي كني درسته انجامش بده ولي نذار كسي بفهمه چون اون وقت مدلهاي مختلفي از اتهام رو مي بيني كه به پيكره ات فرود مياد! پس خودت باش و قانون خودت رو اجرا كن !

تاکسی 1

ديشب با زور و زحمت يه دربستي گرفتم همين كه نشستم يارو يه ژستي گرفت و يه سي دي گذاشت  واي از اونايي كه اركستر عروسي بوده بعد وسطاشم مدام از كسي كه اينو واسه اين عروسي دعوت كردن تشكر مي كنه وايييييييييييييييييييييي ! چه آهنگهايي !

- گفته بودي اگه برگردي مي ميرم ... كبوتر بچه اييييييييييييييييييييي !

خلاصه وسطاش هم هي مي گفت جمال آقا وحيدو عشق است با تشكر از آقاي وحيد..

يه نگاهي از آينه بهم كرد و سي ديشو در آورد پيش خودم گفتم آخيش ! نخير اين دفعه يه آهنگ بود كه مطمئنم هيچ كس نشنيده بود و من براي اولين بار كشفش كرده بودم دستگاه جديدي در موسيقي به نام رپ لري  

تاكسي

امروز من و آلما توي تاكسي نشسته بوديم  از ضبط آهنگ سوزناكي كه توام با هاهاهاهاهاي غليظ و كشدار بود به گوش مي رسيد بعد از چندي چهره آلما شبيه نگار برادرزاده ام شد زماني كه كلاه روي سرش گذاشته بودن و تلاش آلما براي خندوندن بچه بي نتيجه بود( نگار خيلي از كلاه بدش مياد و قيافه اش عين برج زهرمار ميشه) . من آلما رو دعوت به سكوت كردم و گفتم چاره اي نيست جز لذت بردن از اين قضيه ، عجيب اينجا بود كه وقتي به متن توجه مي كردي مي فهميدي بين اون همه سازهاي عرفاني و سنتي جمله (( به تو چه )) بسيار تكرار مي شد . پيش خودم گفتم لابد تلفيقي از موسيقي سنتي و رپه. بالاخره اين آهنگها تموم شد و لبخند رضايت روي لبهاي آلما نقش بست كه با شروع يه آهنگ گوش خراش خارجي خنده رو لباش خشك شد. منم ديدم نمي تونم براي آلما كاري كنم گفتم : آلما جان خودتو ناراحت نكن اين ترجمه شدشه!